VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF
آفریدن ِملت وحکومت ، برشالوده ِ« منش ِمردمی »
==============================
حافـظ ،آفرینندهِ«منش ِمردمی ِ»
مـلـّت وحکومتِ نـوین ِایران
==============================
رنـدی = آئین مِهـر
« حافظ ِ مهر آئیـن »
«نخستین عنصر آفریننده » ، درهمه چیزها،
مهرودوستی وعشق است
بردلـم، گـَردِ سـتم هـاست ، خـدایـا مپـسـنـد
که مکـدّرشـود ، آئـیـنـهِ « مهـر آئـیـنـم »
حافظ
==============================
همه ستم ها وآزارها،نمیتوانند «آئین ِمهر»
یا « منش ِمردمی» راازگوهرانسان،بـزداینـد
==============================
ما قصهِ سکـندر ودارا ، نخوانده ایم
ازمـا ، به جـز حکایتِ مهرو وفا مپرس
چرا درفرهنگ ایران
خدا،« جام باده » ایست که خودرافرومیریزد، و
با مردم (= مر+ تخم ) میآمیزد، وبا این مهـر، جان مردم میشود؟
********************************************
د وســت ِحافـط کیست؟
ایرانیان، خدای خود را
« زوُش= دوسـت = محبوبه » خود مینامیدند
انسان وخدا ، « دوست » هـمدیگـرند
باغ بهشت وسایهِ طـوبی وقـصروحـور
با خاک کوی « دوست » برابرنمیکنیم
حافظ شیرازی ، درهمان راستای ِ فرهنگ ایران ، قدرت و« ترس ازقدرت » را گرانیگاهِ دین واجتماع و تاریخ نمیداند ، بلکه « مهر » را ، بنیاد آفرینش وخرد ورزی و پیوند میان انسان با خدا (= اجتماع وطبیعت وگیتی ) میداند . خدا به انسان مهرمیورزد ، چون این تخم ِ خوشهِ وجودخودش « ارتا = هوفـری= مهروزیبائی بـِه » هست که درهرانسانی کاشته شده است ، و آتش جان یا فطرت وگوهراو( اخو= خوی ) هست . ازاین رو، نه درخدا ، قدرت می بیند ، ونه با ترس ازامراو، نیکی میکند وبا ترس ازنهی او ، ازبدی میپرهیزد ، و نه درحکومت ، قدرت میخواهد ، و نه علاقه ای به خواندن تاریخ قدرتمندان دارد ، بلکه او فقط « بینش مهری » دارد .