Categories
آفریدن ملت وحکومت ، برشالوده ِ« منش مردمی »

آفـریدن ملـت وحکـومـت بـرشـالـوده « منـش ِمـردمـی » : منش ِمردمی، دیدن نیکی دردشمنست فریدالدین عطار فـرق « منـش » با « هـوّیت »

view as word.doc — view as pdf

« منش » با « هویت » ، نه تنها فرق دارد، بلکه پدیده ای متضاد با « هویت » نیزهست . « منش » ، اصلیست ( چیتره= چهره= بذرومنشاء ) که « ازخود » ، به خود ، صورت ( چهره ) میدهد ، وخود را میآفریند . چهره ، می چهرد . « هویت » ، یا از « اینهمانی یافتن با دیگری ، یا با ضدیت با دیگری » ، « خود میشود » . ولی درروند ِاینهمانی یافتن با دیگری نیز ، که خود شد ، درست « با آنچه اینهمانی یافته » ضد میشود ، چون دراو ، همیشه نفی وطرد اصالت خود را می بیند . بنا براین ، هویت ، تشخّص ( شخصیت یافتن ) ، از« ضدیت » با دیگریست . او، در « آنچه ، دیگری است » ، « درهرگونه تنوعی » ، ضد می بیند وازآن ضد میسازد ، تا به ازاین راه به خود شکل بدهد .

Categories
آفریدن ملت وحکومت ، برشالوده ِ« منش مردمی »

آفـریدن ملـت وحکـومـت بـرشـالـوده « منـش ِمـردمـی » : انسـان ِ سـرفـراز سرفـرازی ، « منش ِمـردمی » است

view as word.doc — view as pdf

ادبیات ایران ، آرمان « مردمی بودن » را درروانها وضمائر مردم کاشتند . مردمی بودن ، چیست ؟ مردمی بودن ، سرفرازی است . این اندیشه ِشکوهمند را که بنیاد فرهنگ کهن درایران بود ، از نو عطار ، درقصه ای بی مانند ، دربرابرقصه « خلق آدم از الله درقرآن » ، عبارت بندی کرد وسر آغاز، جستجوی حقیقت ساخت . درکتاب « منطق الطیر» ، نخستین مرحله ، که مرحله جستجو( طلب ) هست ، با این قصه که هرچه نمیتوان هرگز گفت ، میگوید ، آغازمیشود .این کتاب ، با خلق انسان از الله ، وبا تسلیم شدن انسان به اراده الله و اطاعت از دست نشاندگانش ، آغازنمیشود ، بلکه با « جستجوی انسان » آغازمیشود . انسان، وجودیست جوینده . چرا انسان درهمه جهان میجوید ؟ چون انسان ، آنچیزی را میجوید که درگوهرش نهفته ، هست . در گوهرش ، سرفرازی نهفته است .

Categories
آفریدن ملت وحکومت ، برشالوده ِ« منش مردمی »

آفـریدن ملـت وحکـومـت بـرشـالـوده « منـش ِمـردمـی » : اندیشه سوسیالیسی عطار از« عـدل » و ریشه اش درفرهنگ ایران

view as word.doc — view as pdf

شعرای بزرگ در ادبیات ایران ، « آرمانهای بدون مرز» را در روان وضمیر مردم کاشته اند ، و این آرمانهای نهفته درضمیراست که احساس ملیت نوین ایران را میآفریند . این آرمانهای نهفته وپوشیده که پیوند مردمی جامعه را پدید آورده ، باید پیش فرض هرگونه « قانون اساسی» باشد ، تا به حکومت درایران ، حقانیت بدهد . با بیدارساختن این آرمانهای نهفته وخفته درضمیرملت ، و گستردن آن در پهنه های اجتماعی وسیاسی واقتصادی وحقوقیست که چهره سیاسی ملت ، پدیدارمیشود . با بیدارساختن این آرمانها که شعرای بزرگ، درضمیرملت افشانده اند میباشد که حکومتهای دینی وقدرتمدار، متزلزل میشوند . چون چنین ملتی که منششش ازاین آرمانهای مردمی وبین المللی ساخته شده ، فقط حکومتی را می پذیرد که خود را مکلف بداند آن آرمانهای مردمی را واقعیت ببخشد . ملتی که از آرمانهای مردمی این شعرا، پیدایش یافته است ، با حکومتی که از واقعیت بخشی این آرمانهای مردمی ، سرمی پیچد ، سرسازگاری ندارد ، و این گونه حکومت ها طبعا همیشه متزلزل هستند وخواهند بود . این آرمانهای مردمی بی مرز ِ ملت است که قفسهای تنگ مذهبی ودینی وایدئولوژیکی را درهم میشکند . حکومتی ازاین پس ، حکومت ملی است ، که این آرمانهای مردمی بی مرز را واقعیت ببخشد . حکومت باید تجسم این آرمانهای ملت ، در گستره های اقتصاد وحقوق وسیاست وهنر باشد . این آرمانهاست که باید ازهمه روزنه های زندگی حقوقی واقتصادی وسیاسی واجتماعی ملت بجوشد . وظیفه اصلی تفکرفلسفی آنست که « آنچه درضمیر ملت ایران ، سده ها خفته ونهفته ، تحول به « خود آگاهی ، به آگاهبود روشن ، وخواستهای ِ واضح » بدهد .

Categories
آفریدن ملت وحکومت ، برشالوده ِ« منش مردمی »

آفـریدن ملـت وحکـومـت بـرشـالـوده « منـش ِمـردمـی » : درمجازات، فقط این حق موجود است که ازمجرم ، چیزی گرفته شود که میتوان به او پس داد

view as word.doc — view as pdf

بی هیچ شکی ، این اندیشه فریدالدین عطار، نه تنها برضد قصاص اسلامیست ، بلکه آنرا باطل میشمارد ، واز منش ِ مردمی ایرانی ، طرد وحذف میکند . فرید الدین عطار، درست ازاندیشه قصاص اسلامی بود که روان وفکرش ، به شدت آشفته شده بود ، و ازاین رو درقصه « انوشیروان وبزرگمهر درالهی نامه » میگوید که قصاص اسلامی، ضد ِمردمیست ، و درمجازات ، قانون وجامعه وحکومت ودین ، فقط این حق را دارند که چیزی را ازانسان بگیرند ، که میتوانند باز به او درهمین زندگی برگردانند . اگردستش را به خاطرجرم ، می برند ، باید بتوانند سپس همان دستش را به او برگردانند ، اگرچشمش را کورمیکنند ، باید بتوانند چشمش را بازبه او برگردانند . اگربرای مجازات ، روان مجرم را شکنجه میکنند ، باید روانش را بتوانند چنان درمان کنند که به حالت نخستین بازگردد .

Categories
آفریدن ملت وحکومت ، برشالوده ِ« منش مردمی »

آفـریدن ملـت وحکـومـت بـرشـالـوده « منـش ِمـردمـی » : قصاص ، شریک شدن درجـرم است

view as word.doc — view as pdf

« واقعیت» و « اندیشیدن درآرمان وآرزو» ، دوپدیده همیشه به هم پیوسته ، ولی متضاد باهمند .درمقابل « حکومتی که قدرت را میرباید و باقهروارعاب درمجازاتهای سنگین» ، واقعیت اجتماعی وتاریخی میشود، ملتی نیزهست که در« آرزو وآرمان میادیشد» ، برای فردا و رهانیدن خود ازآن قدرت وازآن شیوه مجازات کردن . درآرزوها وآرمانها وروءیاها هست که ملت ، نهفته وپوشیده ازدید قدرت ، میاندیشد . درهرآرزو و آرمانی ، اندیشه ای برای آفریدن فردائی درواقعیت هست .آرمانها وآرزوهای نهفته وبه ظاهرکودکانه ، نیروهائی در زهدان تاریک اجتماع هستند که فردا ، ونظام حقوقی وسیاسی فردا را میآفرینند ، ودرست برای آنکه این روءیاها ، ناچیزگرفته میشوند ، درتاریکی ، امکان نیرومند شدن دارند .

Categories
آفریدن ملت وحکومت ، برشالوده ِ« منش مردمی »

آفـریـنـنـدگــان ِ منشِ مردمی وآزاد وبین المللی ِ«ملت ایران »

view as word.doc — view as pdf

فردوسی وعطارومولوی وسعدی وحافظ ونظامی وخیام ، با اشعارشان، ایرانی تازه میآفرینند ، ایرانی که گوهرش « مردمی و جهانی » است، و این « مردمی بودن بی مرز» ، معنا وجان به « فرد » و به « روستا» و« شهر» و« قوم » و« ملت » میدهد، بی آنکه شخصیت را ازفرد یا از ده وازشهرو قوم وملت بگیرد وبزداید ، چون این « مردمی بودن بی مرز» ، تنوع را میطلبد ومی پسندد و می پرورد . آنها پس ازپاره شدن امپراطوری ایران ( ایرانشهر) ، بجای « خلق دوباره ایران با زوروقهروتهدید » ازبالا ، ایرانشهری نوین ، اززیر، ازکاشتن بذرفرهنگ مردمی دردلها وروانها میآفرینند . آنها ایرانی تازه برپایه اصل مردمی درمنش انسانها ، درزیر میآفرینند که برضد همه تلاشهائیست که با قهروتهدید ومردمکشی وخونخواری ، خواهان ساختن حکومتی ازبالا هستند ، که همه اقوام وشهرها ومذاهب را تابع ومطیع خودمیخواهند بسازند . این « ملت آفرینی ازپائین» ، برپایه منش مردمی ، دربرابر آن ملت سازی ازبالا با قهروارعاب وزور ،و ترس وبی اعتمادی ازپائین ، میایستد .

Categories
آفریدن ملت وحکومت ، برشالوده ِ« منش مردمی »

قـصّـه چیـسـت ؟

view as word.doc — view as pdf

ما امروزه به « قصّه » اهمیتی نمیدهیم وآنراگستره کودکان وعقل کودکانه میدانیم . درحالیکه « قصّه » ، بنیاد « فلسفه آزادی» را درایران گذاشته است. انسان وقتی ازمشکلی درزندگی اجتماعی آشفته شد ، آن مشکل را باید بگوید تا راست باشد. آشفتگی از واژه «آ- شیفتن =shiftan » میآید که درپهلوی به معنای « نابسامان شدن، گرفتاردرهمی شدن، دچاربرهمزدگی شدن » است . مشکل انسان واجتماع ، همین برهم خوردگی سامان ونظم وآرایش گوهری یا ضمیرانسانهاست . آنگاه انسان ، دنبال چیزی میگردد که چه چیز، گوهروجود اورا برهم زد ،ه و توانائی اورا برای سامان دادن خود واجتماع خود، ازبین برده است . ولی آنچه سامان گوهری اورا به هم میزند ، چیزیست که با زوروارهاب وخشونت( درشتی ) وشمشیر، مسلط براوست. ازاین رو انسان ،هرگز نمیتواند ، این مشکل گوهری ووجودی خودرا بگوید ودرنگفتن نیز ، وجودش ، به کل، تبدیل به « دروغ » میشود . این سلطه شریعت اسلام برروان وخرد وضمیرایرانی است که « جان وخرد ، خود آرایش را به هم زده » و درست این مشکل اصلی اوست که نمیتواند هیچگاه بگوید. ولی فرهنگ ایران ، « ارتای خوشه = اردیبهشت » را، خدای ایران میدانست، که خودِ نامش ارتا ، به معنای 1- راستی و2- داد( نطم وعدالت وقانون) است ، درست این ارتا، تخم آتش یا جان هرانسانیست . خدا، راست است ،چون خودش ، تبدیل به گیتی میشود . این معنای راستی است . ازاین رو، راستی ،پیدایش گوهروضمیرهرانسانی ، درگیتی است . انسان، هنگامی راست هست ، که دراجتماع بشکوفد و قانون وحقوق ونظام وحکومت بشود . انسان، هنگامی راست است که قانون بگزارد ونظام وسامان اجتماع واقتصادو حقوق را بیافریند . آنچه را ایرانی ، راستی میگفت ، امروزه ، آزادی میگویند . وعرفای ما ، درست میخواستند که « آنچه را شریعت شمشیربدست اسلام نمیگذارد گفته بشود» ، در« قصه ها » بگویند . این قصه ها ، « فلسفه آزادی روان وخرد وضمیر ایرانی ازشریعت اسلام » است . چرا نمیشود آنچه که درگوهرانسانست، گفت ؟ چون اسلام با « ارشاد» ، همه انسانهارا دراجتماع ، دشمن آزادی خودشان میسازد . آنگاه ، جامعه اسلامی ، با دست خودش ، دهان آزادی وراستی هرانسانی را درهم میکوبد که بخواهد ، مشکل بنیادی اجتماع را بگوید ، و « قصه » را هم « مشغله کودکان صغیر » ساخته است .

Categories
آفریدن ملت وحکومت ، برشالوده ِ« منش مردمی »

افـسـانه چـیسـت ؟

view as word.doc – view as pdf

حافظ شیرازی میگوید ، اینکه همه عقاید ومذاهب وایدئولوژیها باهم درجنگ وستیزند ، معذورند ، چون هیچکدام حقیقت را نمی بیند ، وهمه بدون استثناء « راه افسانه را میزنند » . این البته چنانچه پنداشته میشود ، لطیفه وجوک وخوشمزگی و نکته پردازی نیست ، بلکه بنمایه فلسفه ایرانیست . جنگ ودعوا یا جهادِ عقاید ومذاهب وادیان وایدئولوژیها باهم ، برای حقیقت نیست ، بلکه درست برای آنست که حقیقت را نمی بینند وهیچکدام ازآنها حقیقت را ندارد . حقیقت، داشتنی وتصرف پذیرنیست . و ازآنجا که هیچکدام حقیقت را نمی بینند و طبعا نمیتوانند آن را داشته باشند ، راه افسانه = دروغ میروند . این اندیشه ، همان اندیشه خرمدینانست که فردوسی در داستان « مهران » وپاره کردن کرباس ازچهارپیامبر( زرتشت+ عیسی+ موسی+ محمد ) آورده است . همه این پیامبران ، میخواهند حقیقت را که مِهـر است ، و ازهم پاره ناشدنیست، با زور ازهم پاره کنند ، ومُلکِ طِلق وانحصادی خود سازند . همینکه عقاید ومذاهب وادیان وایدئولوژیها باهم ، سرمالکیت انحصاری حقیقت درجهادند، بهترین گواه بر آنست که حقیقت را نمی بینند. واین مذاهب وعقاید وادیان وایدئولوژیها هستند که برهمه جامعه ها چیره شده اند وعلت العلل همه جنگها وپارگیها ودشمینها وکین توزیها هستند .