Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۷

نـبـردِ قـدرت ، با فطرتِ ( گوهرِ) یازنـدهِ انسـان خواستن ، ازخود ، هست شـدنست آزادی،آزیدنِ(= یازیدنِ)آتش جانست

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

نـبـردِ قـدرت ،
با فطرتِ ( گوهرِ) یازنـدهِ انسـان
خواستن ، ازخود ، هست شـدنست
آزادی،آزیدنِ(= یازیدنِ)آتش جانست

———————————————————
دوخواستِ گوهری هرانسانی درفرهنگ ایران
1- خرداد(شناختِ شادی آفرین=بهروزی)
2- وامرداد(همیشه ازنوتازه شوی)است
———————————————————-

قدرت چیست ؟ قدرت ، اصل «1- اندازه گذارو2- اندازه دهنده » است ، یا به عبارت دیگر، « اندازه ای میگذارد ، و اراده میکند  همه را به آن اندازه بکند » . این را « صورت دادن » نیز میخواندند . قدرت ، اراده میکند ، تنها صورتگر اجتماع وانسانها باشد ، و همه را به صورتی (به اندازه ای ) که اراده کرده است  درآورد . صورت دادن وبه اندازه ساختن ، « هست کردن » است.  پس صورت دادن ، یا به اندازه ای که خود، گذاشته درآوردن ، به معنای آنست که انسان ها ، ازآن پس ، چیزی را بخواهند  که اصل قدرت اراده کرده است . چیزی جز آنچه قدرت، اراده کرده است ، نخواهند . « مشیت واراده » ، رویاروی « خواستن » میایستد .

Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۷

از« چهـره ِشـعـله » تا « صـورت گِل خشکـیـده » چگونه مـلـت میانـدیـشـد، آنگونه که او نیـست ؟

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

از« چهـره ِشـعـله »
تا « صـورت گِل خشکـیـده »
چگونه مـلـت میانـدیـشـد،
آنگونه که او نیـست ؟

قدرت،برضد«تحول یابی ازخـود=خودآفرینی»هست

آیا انسان،«صورت ِگل خشک» است
یا « شعلهِ یازنده ِآتش » است  ؟

دکارت میگوید که « من میاندیشم ، پس من هستم » . نه تنها یک انسان هست ، هنگامیکه آغاز به اندیشیدن ازخود میکند ، بلکه یک ملت نیز به همان اندازه ، هستی می یابد که ازخودش بیندیشد . اندیشیدن چیست ؟ اندیشیدن ، زبانه کشیدن آتش جان  درحواس ، و تحول یافتن آن درگذار از روزنه ها ی تـور ِحواس ، به « تابش = روشنی وگرمی » است .  بنابر این ، اندیشه ای نیرومند است که انسان با « واژه ای » بیندیشد که ازجان خودش ، میافروزد ، و هستی اورا به اجتماع به هم میتابد و میبافـد . « ham-vaachik یا هم واژگی ، همصحبتی » است .« واژه » ، اندیشه ها وانسانها را درگفتگوبه هم می پیوندد ، چون « وای » ، اصل پیوند هستی است.

Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۷

چرا آتش درفرهنگ ایران بنیاد « آزادی فردِ انسانی » و« بنیادِ پیدایش نظام وتوافق ودوستی وقانون ، دراجتماع »هست ؟

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

چرا آتش درفرهنگ ایران
بنیاد « آزادی فردِ انسانی »
و« بنیادِ پیدایش نظام وتوافق ودوستی
وقانون ، دراجتماع »هست ؟

حـقـیـقـت ، بشنـو ازپـورفـریدون ( ایرج = ارتا )
که آتـش ، ازتـنـور سـرد ، نـایـو ( نمی آید )
باباطاهرعریان

ایرج درشاهنامه که همان«ارتای خوشه» میباشد، کانون آتش است ،و آتش او درتن هرانسانی هست ( تنور= تن+ئور= ئور، آتشیست که درآتشدان تن هست. ئور= آتش ) و حقیقت ، تابش وشعله این آتش است . هرانسانی، سرچشمه راستی وحقیقت ومهراست .
…………………………………………………….

Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۷

مفهوم « نقص » در فرهنگ ایران

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

مفهوم « نقص » در فرهنگ ایران

هستی کامل ،  چگونه ناقص ساخته میشود
چرا ادیان نوری ، انسان را ، ناقص ساخته اند ؟
شیوه های ناقص سازی ِانسان ،
راه رسیدن به « کمال ومعنا وهستی »خوانده میشوند !

تضاد رو، با زیر
……………………………….

زیرخیلی چیزها که علمی شمرده میشوند، نه تنها علم نیست، بلکه ضدعلم نیزهست . زیرخیلی چیزها که حقیقت شمرده میشوند، نه تنها حقیقتی نیست ، بلکه ضدحقیقت  هم هست . زیرخیلی چیزها که خـرد شمرده میشود ، نه تنها بی خردی بلکه ضد خرد هم هست . زیرخیلی چیزها که ارزش واخلاق شمرده میشوند ، نه تنها بی ارزشی وبی اخلاقی هست ، بلکه ضد ارزش وضد اخلاق نیزهست . جامه ِعلم ، بربی علمی وضد علمی میپوشانند ، وجامه حقیقت ، بر بی حقیقتی وضدحقیقت میپوشانند ، و جامه ارزش واخلاق ، بربی ارزش وضد اخلاق میپوشانند، وبدین شیوه ، بی علمی وضد علم خود را ، علم میسازند ، و بی حقیقتی وضد حقیقتی خود را ، حقیقت میسازند ، وبی ارزشی وضد ارزشی و بی اخلاقی وضد اخلاقی ، خودرا دربازار اجتماع و تاریخ ، رواج میدهند .

Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۷

هسـتی = بـافـتـه. کـمال = بـافـتـه. جان وتن باهم می بافند. تـَن ، « هستی » است

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

هسـتی =  بـافـتـه
کـمال =  بـافـتـه
جان وتن باهم می بافند
تـَن ، « هستی » است

همه چیزهارا به یک علت ( مانند ارسطو) یا به یک زیربنا ، یا به یک اراده ( مانند اسلام وادیان نوری) کاستن ، برضد فرهنگ ایرانست . با معلول ومخلوق شدن ، همه چیزها ، « وسیله واسباب» و« بی ارج = بی اصالت » ساخته میشوند، واین ازدید فرهنگ ایران ، اندیشیدن درگیتی را سست وناقص میکند . درفرهنگ ایران ، درهرچیزی وتـنی ، « اصل آفریننده وپـُری وسرشاری ولبریزی » هست ، وهمه چیزها ارجمند هستند و هیچکس حق ندارد ، دیگری را وسیله خود یا عبد خود سازد . این اصل آفریننده ، که یک نامش « ارتا » بود ، یک رویه نرینه داشت که « اشه = اشا » نامیده میشد ، ویک رویه مادینه داشت ، که « اشـی ، اشی به  » نامیده میشد که « اصل غنا وسرشاری ولبریزی وپُـری » بود ، واین دورویه که باهم قرین وجفت وانبازند ، درتن یا زهدان (= انتره =اندر= انتله ) هرچیزی هستند ، و این غنا وسرشاری درتن هرچیزیست که نامش نزد ارسطو« انتلشی= انتر+ اشی » شده است ، وبدینسان ارسطو، با اند یشه « انتلشی » ، به سراندیشه علت نخستین درفلسفه اش، تعادل بخشیده است  .

Categories
سـرمـایـه فلـسفـی ایـران جلد ۷

با رشـته جان، بافـتـن یا انسان چگونه باتجربیات ژرف در زندگی، به خود،صورت میدهـد

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOC — VIEW THIS ARTICLE AS PDF

منوچهرجمالی

با رشـته جان، بافـتـن
یا
انسان چگونه باتجربیات ژرف در زندگی، به خود،صورت میدهـد

…………………………………………………………
چگونه ، دیدن کرم ابریشم ودگردیسی اش به پروانه ،
فلسفه زندگی ایرانیان را عبارت بندی کرده است ؟
………………………………………………………….

از تنیدن وتابیدن و رشتن وبافتن ِاندیشه وکرداروگفتار

ما امروزه « تجربیات ژرفی که سراپای وجود انسان را تکان وتحول میدهند » ، بسیارکم داریم ، چون معرفـتهائی  که درآگاهی ما گسترده شده اند، جان مارا از ارتباط « مستقیم وبی واسطهِ هر تجربه ای » باز میدارند . وارونه آنچه ادعا میشود ،  سطح آگاهبود ما ( آگاهی ما ، همیشه سطح ِ بود ماست) ، بزرگترین سد میان تجربیات زنده  وجان ماست .  درست این پوشهِ نازک آگاهبودِ وجود انسان ، راه رسیدن به جان را به شدت  کنترل میکند، و راه تجربیات ژرف را به ویژه می بندد . درواقع خود آگاهی ما ، دروازه کنترل تجربیات وتحول یابی آنهاست . دراین دروازهِ آگاهیست که ورود  تجربیات ، کنترل میشوند ، وهمه تجربیات ، با « تغییرشکل داده شدن » ، حق ورود در روان وجان را می یابند .  درگذشته ، دیدار ناگهانی یک پدیده نادرپیش پا افتاده ، سراپای وجود انسان ویک فرهنگ را تکان میداد ، وبرای آنها عبارت بندی میکرد که برای ما باورناکردنیست . فرهنگ ایران ، با این سراندیشه آغازشد که ، انسان، هنگامی تجربه ای ژرف  ازپدیده ها دارد که با « شیرابهِ درون آنها بیامیزد» ، و  شیرابه یا « رَس = رَز= رنگ » آنها ، در درونش ، روان شوند وبا جان او بیامیزند . آنگاهست که تجربیات ما ، نرم و روان و گداخته میشوند ، و  خون تن خود مان میشوند ، و آنگاهست که این خونابه را ، تبدیل به ماده خامی میکنیم که میتوان به آن شکل « رشته اندیشه وکردار وگفتار» داد ، و با این رشته ها ازجان تابیده شده است که میتوانیم به خویشتن ، صورت بدهیم وخود را بیافرینیم . اساسا  جائی فرهنگ هست که انسانها بتوانند ، به خود، صورت بدهند ، وبا رشته های بافته ازجان خود ، خود را ببافند . جان ما تا زمانی خشک وبی خونست که آنچه را درزندگی برای ما روی میدهد ، با جانمان تجربه نمیکنیم و همیشه برای زنده ماندن ، بایستی اندیشه های بیگانه را ، به ما تزریق کنند . ما ازخون وامی که هرروز به ما تزریق میشود ، زنده ایم . « تجربه کردن رویدادها با جان » ، « جفت شدن و آمیختن جان با تجربه هاست » ، یا به عبارت دیگر، شنا وری در شیرابه جهان واجتماع ، و هنجیدن یا جذب کردن درتن ، و تبدیل کردن آنها به خون زنده ، یا به جان است ( جیو = جان = خون ) .