مقاله نهم ، منوچهر جمالى

گيتى خرد ، خردى كه « جهان راميآرايد»
خردى كه جامعه را « سامان ميدهد»
خردى كه جامعه و حكومت را اداره ميكند

چگونه « مينوى خرد = آسن خرد » ،
گيتى خرد ميشود ؟
١- بهمن - ٢- ماه ٣- گوشورون
١- آسن خرد يا اركمن(بهمن= مينوى اركه يا خره)
-خرد بينا = ماه = چشم آسمان
٣-خرد بينا وكاربند (گيتى خرد )

منوچهرجمالی

اصل اصل كيهان ، يا هرچيزى ، « مينوى مينو » يا « اركمن = بهمن = مينوى اركه » ناميده ميشود . نخستين پيدايش بهمن ، يا اصل همه اصلها ، اركه = ارشه = ارغه= ارخه ، يا خره است ، و هميشه پيدايش نخستين ( نخستين تابش+ نخستين رويش ) همان اصالت » بهمن يا مينوى مينو، يا مينوى اركه را دارد .
اركه= ارغه= ارخه = ارجه ، نخستين تخم و سرشك كيهانيست ،كه از آن ، جهان ، پيدايش مى يابد . هنوز نيز در برهان قاطع ، ارغ ، به معناى بادام و پسته و فندق و گردكان و امثال آنست كه زشت ساخته شده ، ولى همان « تخم » ميباشد ، و ارغا و اركيا ، جوى آبست .پس ارغ= اركه ، هم تخم و هم سرشك آبست . جهان از آميختگى نخستين بزر و نخستين سرشك ، پيدايش مى يابد . آميختگى همين تخم و قطره آب باهم ، نماد عشق نخستين و همپرسى نخستين نيز هستند ، چنانكه واژه هاى ارغك و ارغژ ، به معناى « عشق پيچان و پيچه » است كه نماد عشق است . به همين علت واژه « ارغوان » ،درخت آغاز بهاريست كه بغايت سرخ و رنگين اسـت . به همين علت در كردى « ئه ر خه وان سور » به اول بهار ميگويند .سور و جشن سرخ آغاز بهار ، بيان آنست كه نخستين تراوش و پيدايش » اركه = خره « هست. هميشه انسان بايد به اين« اصل اصلها » برگردد،یا مراجعه كند . اصل ، مرجع است ، تجربه اصالت ، مرجعيت دارد ، نه تخصص . تخصص در دين ، به هيچ روى ، ايجاد مرجعيت نميكند ، بلكه تجربه اصيل دينى ، ايجاد مرجعيت ميكند ، كه هيچ آخوندى و كشيشى و هاخامى و موبدى ندارد . همچنين تجربه اصيل انديشه نوين ، فلسفه نوين ، ايجاد مرجعيت ميكند ، نه رونوشت بردارى و يا تقليد از آن ، ويا تخصص در آن . ، از اين رو در كردى « ئه رخه » به معناى « پشتيبان » ، و « ئه رخه يان » به معناى مطمئن است ، چون ارخه ، همان تجربه اصل است .
« يقين » ، از تجربه « اصل اصل خود = ارخه = بهمن = آسن خرد » ايجاد ميگردد . و ميدانيم كه به گل ارغوان ، « اكوان » هم گفته ميشود ( برهان قاطع ) . از همين برابرى ، متوجه ميگرديم كه « اكوان » ، ديو زشتى نبوده است كه در شاهنامه از آن ياد شده است . بلكه اكوان و اكومن ، نام خود همين بهمن بوده اند ، چون بهمن ، با نخستين پيدايش و زايش ورويش از هر چيزى كار دارد . و اين اكوان است كه « ارخه » است . چنانكه زردشت در حال زاده شدنست كه هم بهمن و هم اكومن آنجاهستند . نخستين تابش و رويش از يك چيز ، برابر با گوهر آن چيز ، شمرده ميشد . اينست كه » سپيده دم « ، بن روز و روشنى است . اركه و اركمن ( = مينوى اركه ) باهم اين همانى دارند . نخستين تابش ، هنوز تازگى گوهر اصل را دارد ، و بن « زنجبره پيدايشهاى بعديست» . اين اصطلاح « اركه = خره » كه مبناى جهان ( بنيشت يا بنيشتك ) شمرده ميشد ، اين همانى با هومن يا بهمن داشت كه نام ديگرش ارشمن يا اركمن ( مينوى اركه ) بوده است . اين واژه اركه= خره كه از يكسو از آن ، « خرد= خره تاو » ساخته شده است ، از سوى ديگر از آن ، مفهوم حكومت و نظام اجتماعى از آن ساخته شده است . رد پاى آن در يونانى بخوبى باقيمانده است كه در غرب هنوز آنرا بكار ميبرند مانند انارشى ( اناركى ) يا مونارشى ( موناركى ) يا هيرارشى ( هيراركى= سلسله مراتب ) . در فارسى هم « ارك » ، مقر حكومتى ، يا قلعه ايست كه مسكن شاه است ، و ارك كه به « قلعه درون قلعه » گفته ميشد ، نماد ويژگى گوهرى بهمن است كه مينوى مينو است ، پناهگاه در پناهگاه است . اصطلاحات « ارك حكومتى » و « ارك دولتى » رد پاى همين اصطلاحست .
البته اين برابرى « خره با اركه » كه همگوهر بودن حكومت با خردمنديست ، از ياد رفته است . برابرى خره با اركه ، نشان ميداده است كه حكومت و نظام جامعه بايد از خردى بترواد ، كه از بن كيهان و زندگى سرچشمه ميگيرد . « اركان » ، در اصل ، واژه اى فارسى بوده است ، به معناى « اركه ها » كه به معناى « مبانى و پايه ها » بوده است ، ولى پنداشته اند كه اين واژه « عربيست ، و آنگاه ، از اركان ، ريشه اى در عربى بنام « ركن » ساخته اند ، و ريشه « اركه = خره » را فراموش ساخته اند . بسيارى از ريشه ها در عربى ، همينسان ، جعل شده اند . اسلام هاى راستين نيز ، همين گونه جعل ميباشند . پس از برخورد با يك انديشه نوين انسانى ، ريشه آنرا در قرآن كشف ميكنند و به عبارت ديگر ، ريشه اسلامى آنرا جعل ميكنند . ولى رد پاى واژه « اركان = جمع اركه ها » ، در كار برد واژه « اركان » در ادبيات ، باقى مانده است . چنانچه مسعود سعد گويد
اگر « جهان خرد »خوانيم رواست كه من
هم آخشيجم و هر مركزم هم اركانم
و به باد و خاك و آتش و آب ، چهار اركان ميگويند . به همين علت بوده است كه اهورامزدا يا يزدان يا الله ، بايد ، جانشين « اركه » شود ، تا خردى كه در هرانسانى ، مبناى حكومت و قانونست ، از اصالت بيفتد . در الهيات زرتشتى ، نفى « اركه ياخره » مطرح بود ، و در اسلام ، نفى اركان . سنائى گويد :
زيزدان بين نه از اركان كه كوته ديدگى باشد
كه خطى كز « خرد » خيزد تو آنرا از بنان بينى
اركه ، همان تخم و سرشك نخستين ، يا مينوى نهفته در اين « آميختگى نخستين تخم و نخستين سرشك » بوده است كه جهان از آن پيدايش يافته است . درك جهان از « اركه = خره = بنيشت » ، بايستى طرد و فراموش ساخته شود ، تا اهورامزدا و سپس الله ، جاى آنرا بگيرد . اهورامزدا يا الله ، جانشين « اركه » گردد . به همين علت الله ، روى « عرش كه همين اركه است » ، جلوس اجلال ميكند . ولى ما براى درك فرهنك اصيل ايران ، بايد از سر ، اين مفهوم « اركه = خره » را بسيج و زنده سازيم .
براى درك مفهوم خرد در فرهنگ ايران ، بايد نكته اى را كه در ماه نيايش ( اساطير ، عفيفى ) باقيمانده است ، دقيقا بررسى كرد و گسترد . اينكه اهورامزدا ، بهمن را آفريده ، يا اينكه بهمن از اهورامزدا ، پيدايش يافته است ، و يك روايت زرتشتى است بايد كنار گذارده شود ، تا بهمن كه اصل اصلهاست ، جاى نخستين خود را احراز كند .
اصل همه جانها و زندگى ( گوسپند تخمه ) ، بهمن است ، و از بهمن ، ماه ، پيدايش مى يابد ، و سپس از ماه ، گوشورون پيدايش مى يابد . به عبارتى ديگر ، « خره يا اركه » كه بهمنست ، مى تابد و ميزايد و ميگسترد و نخست ، ماه ميشود ( كه سه تاى يكناست ) كه نام ديگرش در هزوارش ، « بينا » است .خره ، در تابيدن ، خره تاو= خرد ميشود. خرد ، خره است كه مى تابد . خرد ، تابش و زايش و پيدايش » خره « است . خره ، درماه ، نخستين بار ، مى تابد = و خره تاو = خرد ميشود . پس ماه ، خرد نخستين است ، و سپس خره يا بهمن ، مى تابد و گوشورون=زمين ( مجموعه سه خوشه زندگان گياه+ جانور+ مردم ) ميگردد . پس زمين يا گيتى ، پيدايش همان خره است كه پيش از آن ، ماه بوده است . به عبارت چشمگيرتر ، بهمن كه » به خرد « باشد ، در آغاز پيدايش ماه = چشم آسمان ، و سپس ، « گيتى » ميشود . اين بهمن يا « خرد به= اركه ، يا = خره » كه نا پيدا بود ، در تابيدن ، چشم آسمان = خره تاو = ماه= خردى ميشود ، كه فقط ديدنى و بيننده است ، و سپس همين خرد به ، تحول به « گيتى » مى يابد ، كه هم ديدنيست و هم بدست آمدنى يا گرفتنى ( هم بيننده است و هم كارآزما و كارگزار) . « گيتى يا زمين » ، خرديست كه به خود ، شكل ديدنى و محسوس گرفته است .
نخستنين شكل خرد ، چشم كيهان ، ماه است . بهمن ، در گيتى ، آخرين پيكرخود را مى يابد ، كه « گيتى خرد » يا بقول فردوسى « خرد كاربند » باشد . در واقع ، گيتى يا زمين ، گسترش و اعتلاء خرد بهمنى است . خره يا اركه ، ميگسترد و افشانده ميشود و گيتى ، پيدايش مى يابد . شايد بتوان اين معنا را چنين عبارت بندى كرد كه از تخم خرد ، گيتى ميرويد . و طبعا سامان يابى ( نظم و آرايش و شهر و آرامش و اندازه ) ، در اين تخم خرد = اركه= خره ، نهفته است .
ماه(= اصل بينش كيهانى ) و گيتى ( و انسان )، خردى هستند كه از اركه= خره ، تابيده و تراويده و گسترده ميشوند . گيتى و ماه ، مستقيما تابش « خره » ، يا اصل اصل كيهانند .